استاد صائب تبریزی

  استاد و شاعر بزرگ، میرزا محمد علی صائب تبریزی در تاریخ 1000 هجری قمری در خانواده ای تاجر پیشه بدنیا آمد.
 او بزرگ ترین غزلسرای سده یازدهم هجری و نامدارترین شاعر زمان صفویه بود.صائب در در بار صفوی به عنوان ملک الشعرایی رسید.
شخصیت وی به لحاظ کمالات اخلاقی،معنوی و سخنوری،مورد ستایش همگان بود.مذهب او شیعه دوازده امامی و بسیار دین دار بود.
صائب تبریزی در سال 1034 ه.ق مانند بسیاری دیگر از شاعران به هندوستان رفت و از آنجا به هرات و کابل رفت. به او شاعر سبک هندی نیز می گویند. دیوان صائب تبریزی نخستین بار 1264ق با چهل هزار بیت در هندوستان به چاپ رسید.
در ایران هم از اشعار وی یک کلیات هفتاد و سه هزار بیتی به چاپ رسید.
او د ر مجموع بین 60 هزار تا 120 هزار بیت شعر سروده است.
خانواده صائب به دستور شاه عباس اول صفوی از تبریز کوچ کرده و در محله عباس آباد اصفهان ساکن شدند.
  پدر او عبدالرحیم تبریزی اصفهانی تاجری معتبر بوده است و عمویش شمس الدین تبریزی از خوشنویسان برجسته زمان خود بوده به طوری که به او لقب شیرین قلم را نسبت می دادند خوش خطی صائب نیز نشان دهنده این بود که نزد عمویش خوش نویسی را آموخته است.

نمونه آثار صائب تبریزی

 از مجموعه شعر های مثنوی قصیده غزلیات تک بیتی و دو بیتی صائب تبریزی
چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟
بوی مشکیم،محال است که رسوا نشویم
عشق مارا پی کاری به جهان آرده است
ادب این است که مشغول تماشا نشویم

................................................

ندارد خواب چشم عاشق دیوانه در شبها
نمی افتد ز جوش خویشتن میخانه در شبها
به غفلت مگذران چون شمع شب را از سیه کاری
که دل روشن شود از گریه مستانه در شبها
........................................................
یا رب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده
چشم بینا،جان آگاه و دل بیدار ده
هر سر موی حواس من به راهی می رود
این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده
در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز
خانه تن را چراغی از دل بیدار ده
مدتی شد تا ز سرمشق جنون افتاده ام
سرخطی از نو به این مجنون بی پرگارده
.................................................
هر رهگذری محرم اصرار نگردد
صحرای نمکزار چمن زار نگردد
هرجا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست
هر بی سر و پا یار وفادار نگردد
 ........................................
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
شصت و شاهد هر دو دعوای بزرگی می کنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟
آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد،دیگری نعل خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن
روی دریا کف نشیند،قعر دریا گوهر است 
 

عقاید یک گرگ صائب تبریزی
هرچه دیدیم درین باغ،ندیدن به بود       هرگل تازه که چیدیم نچیدن به بود
هر نوایی که شنیدیم ز مرغان چمن       چون رسیدیم به مضمون،نشنیدن به بود
زان ثمر ها که گزیدیم درین باغستان     پشت دست و لب افسوس گزیدن به بود
زان شکرها که چشیدیم به امید تمام       زهر نومیدی از آنها به چشیدن به بود
هرکجا منزل آرام تصور کردیم                چون نفس راست نمودیم رمیدن به بود
گرچه بسیار مکیدیم لب لعل بتان           جگر سوخته خویش مکیدن به بود
دامن هرکه کشیدیم درین خارستان          بجز از دامن شبها، نکشیدن به بود
حرف هرکس که شنیدیم ز ارباب کمال     در شنیدن به مراتب ز رسیدن به بود
هر متاعی که خریدیم به اوقات عزیز       بود اگر یوسف مصری،نخریدن به بود
لذت درد طلب بیشتر از مطلوب است      نارسیدن به مطالب ز رسیدن به بود
سرو را بی ثمری باعث رعنایی شد          قامت از بار علایق نکشیدن به بود

خنده شیرازه اوراق گل از هم پاشید         در دل غم زده چون غنچه خزیدن به بود 
برق از مزرع ما جگر سوخته رفت          تخم بی حاصل ما را ندمیدن به بود

گشت قلاب ز بیتابی ماهی محکم           زیر شمشیر حوادث نتپیدن به بود
جهل سررشته نظاره ربود از دستم          ورنه عیب و هنر خلق ندیدن به بود
موشکافی به بلای سیه انداخت مرا          به نظر پرده اغماض کشیدن به بود
سوخت از داغ یتیمی جگرم را گوهر       ورنه چون رشته به گوهر نتنیدن به بود
خجلت بی ثمری عیش مرا دارد تلخ        نخل بی بار مرا زود بریدن به بود
مانع رحم شد اظهار تحمل صائب           زیر بار غم ایام خمیدن به بود

 

مقبره صائب تبریزی

صائب تبریزی پس از 80سال زندگی در اصفهان درگذشت .

آرامگاه صائب تبریزی در قلب خیابانی با نام صائب و در باغ تکیه قرار دارد.
گفته می‌شود قبر این شاعر نامی در زمان پهلوی کشف شد و تا آن زمان این قبر و باغ در اجاره تاجر عمده‌فرشی میوه بود. این تاجر باغ را از اداره‌ اوقاف اصفهان اجاره کرده بود و حتی پس از کشف، اجازه‌ بازدید از قبر و باغ را به دیگران نمی‌داد. سرانجام عباس بهشتیان، از دوستداران میراث فرهنگی در اصفهان، نامه‌ای به روزنامه‌ چهلستون اصفهان می‌نویسد و خواستار رسیدگی به این وضعیت می‌شود. وی از اداره‌ اوقاف می‌خواهد تا باغ را اجاره ندهد و در پایان نیز درخواستی از استاندار آن زمان اصفهان مبنی بر بازسازی آن محل دارد.
FaLang translation system by Faboba